تمــــرکز روی ثروت و موفقیت
پول یکی از نمادهای قدرت است اما آموزش استفاده درست از آن قدرت بیشتری را به همراه می آورد مطالب این وبلاگ بر اساس کتاب هایی است که درمورد قدرت و پول و موفقیت

 

پولدار ها دارایی جمع میکنند و بی پول ها و آدم های طبقه متوسط، بدهی....چون تصورشان این است که آن ها دارایی هستند

دارایی چیزی است که پول را در جیب شما قرار میدهد

بدهی چیزی هست که پول را از جیب شما خارج میکند

 

 

گردش پول در یک دارایی

 








گردش پول در یک بدهی








آدم فقیر







آدم با موقعیت مالی متوسط







آدم پولدار








زمانی که رابرت به سن 16 سالگی رسید بحثی با پدر بی پول خود داشت

آن زمان هرچه رابرت و فرانک از پول بیشتر میدانستند از مدرسه بیشتر فاصله میگرفتند

از نظر پدر پولدار خانه بدهی و از نظر پدر بی پول خانه سرمایه بود.

وقتی خونه 100متری را نبدیل به خونه 200 متری کنی مطمئنا خرج و مالیات بیشتر میشود و همین طور وسایل منزل برای پر کردن خانه===>خانه بدهی است.

بيژن پاکزاد پول آفرين ترين فروشنده ايراني است که ثروتمندترين ساکنين زمين مشتريان اويند

به نقل از مجله موفقيت

آيا تا به حال به اين موضوع انديشيده ايد که انسان هاي فوق العاده پولدار روي زمين ، براي خريد لباس ، عطر ولوازم آرايشي به کدام مغازه مي روند؟ منظورمان افرادي مانند " ملکه انگليس " يا" سلطان برونئي "‌يا " پرنس چارلز" و " بيل گيتس " و امثالهم است ! به هر حال شايد تعداد پولدارهاي روي زمين بسيار کمتر از انسان هاي عادي و متوسط باشد اما درمقابل ، قدرت خريد و توان پول خرج کردن اين افراد را هم نمي توان ناديده گرفت واگر کسي بتواند نظر اين مشتريان رابه سوي خود جلب کند و سفارشات آنها را بگيرد، مسلما ثروت کلاني را به دست خواهد آورد.ثروتي که مي تواند فرد را از همه ثروتمندتر سازد.

بيژن پاکزاد ، يکي از اين عرضه کنندگان گران ترين اقلام و سفارشات ، براي پولدارترين ساکنين روي زمين است . او در يک خانواده فوق العاده پولدار درتهران متولد شد. جهت تحصيل به مدرسه پولدارهاي سوئيس، يعني "Le Rosey " رفت و در آنجا با شاهزاده هاي بزرگ مانند " پرنس ريتر" همکلاسي شد . درحقيقت تعداد زيادي از مشتريانش را بيژن در همان مدرسه سوئيسي شناسايي و شکار کرد. او همانجا دريافت که سليقه ي آدم هاي پولدارچگونه است و به چه شکلي مي توان نظر آنها را براي خريد و سفارش اجناس به سوي خود جلب کرد.

" بيژن پاکزاد"‌ اکنون درآمد سالانه اش از فروش عطرها و ادکلن هاي "DNA " بيش تز ٣٠٠ ميليون دلار درسال است و صاحب يکي از با شکوه ترين وگران قيمت ترين فروشگاههاي نيويورک است که درب اين فروشگاه ، فقط به روي مشتريان خاص وبه سفارش آنها باز مي شود. بيژن داراي يک هواپيماي جت مخصوصي است . آن دسته از مشترياني که نم توانند به فروشگاه او بيايند، او شخصا به نزد ايشان مي رود و براي آنها مدل لباس ، تي شرت ، عطر و .... طراحي مي کند . او يک پول آفرين واقعي است و خيلي از پولدارها و توانگرهاي دنيا به داشتن نام او روي عطر خود يا لباس هاي خويش افتخار مي کنند. اجازه دهيد تا با بيژن مصاحبه اي داشته باشيم :

راز نيرومندي و جوان ماندن من درايناست که هر روز چيز تازه اي ياد مي گيرم.

موفقيت : بيژن چه اتفاقي افتاد که تو يکباره تبديل به يک اسطوره درجهان مد و هنر شدي ؟

بيژن : راستش را بخواهيد از همان کودکي احساس مي کردم فرد مشهوري مي شوم . پدرم مي خواست من دکتر يا وکيل شوم . رشته تحصيلي ام مهندسي بود که هيچ علاقه اي بدان نداشتم ، همه شوق من به جانب طراحي بود و با علاقه وصف ناپذيري بدان مي پرداختم . از سوئيس به آمريکا رفتم و در آنجا در رشته بازاريابي به تحصيل پرداختم و همانجا اين فکر در من قوت گرفت که مد اروپا را به آمريکا بکشانم.

موفقيت : چگونه موفق شدي اعتماد اين همه آدم هاي متفاوت را بسوي خود جلب کني ؟

بيژن : با اهميت دادن به تک تک مشتريانم . هدف من هميشه شناختن مشتري و توقعات اوبوده است . حتي امروز نيز با اينکه تعداد مشتريان بسيار زياد شده است من تک تک آنها را مي شناسم. به عنوان مثال لباس يک ستاره سينما بايد با يک قاضي دادگاه متفاوت باشد، وقتي لباس را براي فردي طراحي مي کنم بايد بدانم که او درآن لباس چه خواهد کرد. در مورد من جوکي ساخته اند با اين مضمون" افراد مانند وودي آلن داخل فروشگاه مي شوند ومانند کري گرانت خارج مي شوند"

موفقيت : درچه سالي اولين نمايشگاه مد را برگزار کردي ؟

بيژن :‌ در سال ١٩٧٦ با کمک مالي يکي از هموطنانم نمايشگاهي مجلل ترتيب دادم. نمايشگاه داراي ميزهايي از سنگ مرمر کمياب و لوسترهايي گران قيمت بود و افرادي مانند خوان کارلوس پادشاه اسپانيا شاه اردن و سلطان بروئني را به خود جلب نمود.

موفقيت : اولين برخورد کارگزاران تو پس از ورود مشتري چگونه است ؟

بيژن : من از آنها خواسته ام قبل از هر پرسشي ابتدا از او پذيرايي بعمل آورند وسپس با او گفت وگو داشته باشند.از علايق وسوابق و اهدافش اطلاع حاصل نمايندو ازاين طريق بتوانند نوع لباس مورد علاقه اش را طراحي کنند، مثلا هنگامي که روناد ريگان رييس جمهور سابق آمريکا ازمن لباس گرم خواست ، پارچه جين را با آستري ازپوست مينک برايش طراحي کردم البته گاهي هم اگر افراد قادر به حضور درفروشگاه نباشند من به همراه خياطان خود به نزد آنان مي روم.

موفقيت : پارچه هايت را از کجا تامين مي کني ؟

بيژن : از توليد کننده هاي معتبر که قبلا آزمايش شده اند . من ابتدا قبل از سفارش لباسي از پارچه مورد نظر را مي پوشم تا کيفيت آن را بررسي کنم و اگر مقبول افتاد تا سه برابر هزينه اصلي را به توليد کننده پرداخت مي کنم تا حقوق انحصاري آن کالا را تضمين نمايد. اين يکي از مشخصه هاي کار من است و دليل آنهم اهميتي است که به کيفيت کالاي خود مي نهم . شايد در نظر برخي اين کارها زياده روي جلوه کند.

موفقيت : در مورد عطريات چه توفيقي به دست آورده ايد؟

بيژن : سال هاي زيادي طول کشيد تا من عطري را درست کنم که متفاوت باشد، حتي طرح شيشه آن ٨٠٠ بار پيش نويسي شد تا اينکه مورد قبول من واقع شد من عطر زنانه نمي خواستم. مخصوصا که لباس هاي من همگي مردانه هستند، از همين روبا زنان بسياري مصاحبه کردم تا بدانم چه بويي رابراي مرد مي پسندند و نهايتا موفق شدم در سال ١٩٨٨ عطر مردانه بيژن را توليد کنم که جايزه اسکار نيويورک را براي بهترين عطر دريافت کنم. البته بعدها عطر زنانه هم توليد کردم وبه پاس قدرداني از زناني که همواره حامي من بوده اند به ايشان تقديم نمودم

موفقيت :‌ در يک جمله بگو براي پول کارمي کني يا عشق ؟

البته عشق به کار; من ازاينکه توليداتي منحصر به فرد دارم لذت مي برم من به کار کردن هفت روز هفته نياز ندارم ، اما اين کار را انجام مي دهم چون به کارم عشق مي ورزم .

موفقيت : بيژن ! تو براي آدم هاي معمولي ، محصول توليد نمي کني ؟ خريداران تو قشر خاصي از جامعه هستند که شايد تعداد آنها در کل دنيا به بيست و پنج هزار نفر هم نرسد.چرا اين طبقه خاص از جامعه را به عنوان مشتريان اصلي خود انتخاب کرده اي ؟

اين مساله چندان هم درست نيست . هر چند عطرهاي بيژن با لباس هاي بيژن گران قيمت اند، اما خيلي از انسان هاي معمولي هم مي توانند آن را در مغازه هاي معتبر کشورشان خريداري کنند. من براي پولدارترين هاي روي زمين حساب جداگانه اي باز کرده ام ، اما اين دليل نمي شود کساني را که خيلي پولدار نيستند در نظر نگيرم . بسياري از بازديد کنندگان فروشگاههاي زنجيره اي بيژن ، درنيويورک ودردنياازطبقه عادي و نسبتا مرفه جامعه هستند.

موفقيت : موفقيت فوق العاده کنوني خود را نتيجه چه مي داني ؟

بيژن :‌ نتيجه مطالعه ، تامل و شکار فرصت هاي طلايي ، تخصص و علاقه ي من در علم شيمي است و در سال ١٩٨١ موفق شدم ، جايزه " lg Nobel‌" را به خاطر عرضه عطرها و ادکلن هاي "DNA " به نام خودم بگيرم . من با عرضه اين عطرها و ادکلن هاي جادويي ، ابتدا براي مردان و بعد براي زنان توانستم معناي عطر واقعي را به مردم بشناسانم و از اين راه به ثروتي رويايي دست يابم . درحال حاضر درآمد سالانه من از بابت فروش عطرهاي بيژن در سطح جهان ، قريب ٣٠٠ ميليون دلار است ، حال آنکه در آمد حاصل از طراحي لباس، يک دهم آن يعني سي ميليون دلار درسال است . من به اين اصل معتقدم که اگر قرار باشد " کائنات " ، ايده اي را به ذهن و دل يک انسان الهام کند، به سراغ انساني مي رود که آمادگي علمي و ذهني پذيرش آن الهام را داشته باشد. من از همان دوران تحصيلي به دنبال عرضه محصولي به رقيب و گران قيمت مي گشتم و عطرها و ادکلن هاي " DNA " همان چيزي است که سال هاي جواني ام را در جست وجوي آن سپري ساختم . در حال حاضر موسسه بزرگ توليد عطرهاي بيژن را به نام سه فرزندم نموده ام تا آنها از همين الان که زنده ام ، مديريت و راهبري بزرگترين و ثروتمندترين شرکت عطر سازي دنيا را بياموزند.

موفقيت : مي گويند فروشگاهي قصر مانند داري که آن را براي پولدارترين ساکنين روي زمين آماده نموده اي تا براي ساعتي در سکوت و آرامش هز چه را مي خواهند از آن جا بخرند. چه شد که به فکر ساختن اين فروشگاه قصر مانند افتادي ؟

بيژن : شم اقتصادي ! من يک تاجر زاده ام و درخانواده اي بزرگ شدم که فرهنگ پول سازي و پول آفريني درآن غالب بود. براين باورم که در رگ هاي من به جاي خون ، رودخانه اي از طلا جاري است و تک تک سلول هاي وجود من ازالماس ساخته شده اند. من خودم را بسيار گرانبها مي دانم و براين اعتقادم که اگر يکي از پولدارهاي دنيا به نيويورک بيايد و بخواهد از فروشگاهي خريد کند، حتما بايد اين خريد از فروشگاه من صورت گيرد. يک سفارش چهارصد هزار دلاري ، حداقل خريدي است که من از مشتريانم انتظار دارم و مشتريان من نيز خوب مي دانند چه موقع از من ، باز کردن درب فروشگاه را تقاضا کنند.فروشگاه بيژن هر چند به صورت شبانه روزي فعال است اما درب آن فقط به روي مشتريان خاصي باز مي شود . ديوارهاي سفيد اين فروشگاه هر هفته رنگ مي شوند.

موفقيت : آيا ثروت پدري درموفقيت شما تاثيري داشته است ؟

بيژن : الان که به گذشته نگاه مي کنم مي بينم بيشتر از ثروت پدر ، خلاقيت ، نوآوري وخود اتکايي خودم را دراين جايگاه قرارداده است .

به هر حال ثروت پاکزادي ها را خيليهاي ديگر هم داشتند اما پسر هيچکدام از آنها بيژن نشد. اکنون من درموسساتم کارمندان ثروتمندرا استخدام نمي کنم، بلکه شباه روز در جست وجوي افراد خلاق و توانمند هستم . تجربه به من ثابت نموده است که اين افراد در کمترين زمان قابل تصور، ثروت ومکنت را به دست خواهند آورد و مي تواند شرايط رفتاري و ذهني لازم ، براي برخورد با پولدارترين هاي روي زمين را پيدا کنند.

موفقيت :‌ جديدترين ايده وخلاقانه ترين محصولي که عرضه کرده اي چيست ؟

بيژن : يک ضرب المثل فارسي به خاطر دارم که مي گويد: زندگي پيچ وخم زيادي دارد . من هم يک عطر پرپيچ وخم با بهترين و الهام بخش ترين رايحه هاي عالم ساخته ام به نام "Bijan with a Twist " مي توان آن را " بيژن پرپيچ وخم " ترجمه کرد . طراحي شکل ظاهري شيشه عطر و از همه مهم تر بوي دل انگيز ، هيجان آور و آرام بخش اين عطر که مي توانم به جرات بگويم معجوني از رايحهاي متضاد اما خواستني است ، باعث شده تا من ، " بيژن پر پيچ و خم " را از همه ي محصولاتم بيشتر دوست بدارم .

موفقيت : براي ايرانياني که علاقه مندند، مانند تو در درياي ثروت شنا کنند، چه پيامي داري ؟

بيژن : اول بايد لياقت وشايستگي حفظ ، نگهداري و احترام گذاشتن به ثروت را در خود ايجاد نماييد. پول و به تبع آن خريداران پولدار، وطن ومليت خاصي ندارند. ثروت باعث مي شود که آنها به راحتي به امن ترين ، مطمئن ترين و آرام ترين نقطه کره زمين کوچ کنند ، بنابراين اگر به پول بي احترامي کنيد، براي آن خط و نشان بکشيد ، شرط وشروط برايش تعيين کنيد، به پول توهين کنيد و آن را در جاي نامناسب و براي خريد آشغال خرج کنيد، خب طبيعي است که با اينکار بي لياقتي خود را درحفظ پول ثابت نموده ايد و پول وثروت سراغ شما نمي آيد! نبايد هم بيايد. اصلا چرا بايد ثروت سراغ کسي برود که قصد نابودي اش را دارد! کدام پديده عالم را سراغ داريد چنين باشد که پول دومي اش باشد؟

آدم هاي پولدار دوست ندارند ، همه ثروتشان را صرف کمک به ديگران کنند. خيلي از آنها مايلند با ثروتي که به دست آورده اند، اززندگي لذت ببرند. آنها مي خواهند با ثروت خود بهترين ها را بخرند. بهترين احترام را دريافت کنند . با مودب ترين ، يا تميزترين و با تيز هوش ترين انسان ها دم خورباشند، خوب طبيعي است اينجا همان جايي است که " بيژن "‌و همه آدم هايي که علاقه مندند مانند او در درياي ثزوت شنا کنند، وارد عمل شوند.

به خاطر دارم روزي يکي از ميليونرهاي آفريقايي براي خريد به قصر فروشگاهيي من در نيويورک آمد. او درفضاي آرام و دلنشيني که من ، حساب شده در تمام فروشگاه ايجاد کرده ام ، قدم زد و با شوق وصف ناپذيري اجناس داخل فروشگاه رابازديد نمود. ناگهان حالش به هم خورد وروي پله ها و فرش هاي نفيس استفراغ کرد . خدمتکاران وکارکنان فروشگاه بلافاصله چهره در هم کشيدند و خواستند واکنش نشان دهند که با نگاهي سريع به همه آنها گفتم که حق ندارند چنين کنند. وقتي بازديد تمام شد و آن ميليونر با يک خريد ٢٠٠ هزار دلاري ازفروشگاه خارج شد ، از خدمتکاران خواستم راه پله و فرش ها را تميز کنند. به

آنها گفتم که مشتري ، وقتي وارد مغازه مي شود، درحقيفت صاحب آن است ، چرا که بالقوه مي تواند هر کالايي رابخرد. اين حق مشتري است و بايد به اين حق او احترام گذاشت .

موفقيت : آيا اززندگي لذت مي بريد؟

بيژن : چرانه ؟ اگرلذت نبرم چه کنم ١؟ زندگي من مال خودم است و دوست دارم آن را هر طوري که ميخواهم احساس کنم چرا نبايد چنين کنم ؟١

موفقيت : ممکن است يک نمونه از شيوه تبليغات خود را بيان کني ؟

بيژن : يکي ازآخرين تبليغات من اينطور آغاز مي شود يکي بود يکي نبود ، در سرزميني دور مرد جواني زندگي مي کرد که به کيفيت عشق مي ورزيد.

موفقيت : آخرين پيام شما براي خوانندگان موفقيت در ايران چيست ؟

بيژن : درست است که کارخانجات و مغاره هاي من د راروپا ، امريکا ونيويورک است اما مي توانيد براي ديدن محصولات بيژن ، بدون هيچ محدوديتي ، مستقيما از داخل منزل ،وارد فروشگاه اينترنتي بيژن ( http:/
http://www.bijan.com ) شويد و آخرين محصولات بيژن را آنجا ببينيد. دوست دارم با شما صحبت کنم ونظرتان را درمورد محصولات خودم بيشتر بدانم .


دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود.. مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.

یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست.

پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.

گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی موشه نگاه کن کی اومده به برادران گلدشتین بازاریابی یاد بده؟

ارسال در تاريخ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, توسط *_*شرافتی*_*


مطمئنا هر کسی که تصمیم به خرید لپ‌تاپ داشته باشد و برندهای مختلف را تحت نظر داشته باشد، نام شرکت معتبر دل را هم شنیده است.

به گزارش پایگاه خبری فناوری اطلاعات برسام و به نقل از مجله بایت، دل شرکتی است که فعالیت خود را از سال ۱۹۸۴ با سرمایه اولیه ۱۰۰۰ دلار آغاز کرده است و در حال حاضر جایگاه بسیار خوبی در میان کاربران رایانه‌ها به دست آورده است. شرکت دل با استفاده از راهکارهای مدیریتی موسس آن یعنی مایکل دل، بعد از مدت زمان کوتاهی به جایگاهی دست پیدا کرد که توانست به عنوان اولین شرکت رایانه‌ای در سال ۱۹۹۷ فروشی در حدود یک میلیارد دلار از طریق اینترنت به دست آورد.

هم‌اکنون شرکت دل بزرگترین شرکت فروشنده مستقیم سیستم‌های رایانه‌ای در جهان است و با وجود این که تا به حال اشتباهات زیادی داشته، اما از تمامی آن‌ها به بهترین شکل ممکن درس گرفته است.

جالب است بدانید مدیرعامل این شرکت یعنی مایکل دل، تحصیلات دانشگاهی ندارد و هر چیزی که در زمینه رایانه‌ها و راهکارهای مدیریتی آموخته است به دلیل تجربه کاری بسیار زیادش است. البته مدیران موفق دیگری هم وجود دارند که در ابتدا کار خود را بدون تحصیلات دانشگاهی آغاز کرده‌اند و مسلما از میان آن ‌ها، شما نام استیو جابز و بیل گیتس را زیاد شنیده‌اید.

مایکل دل معتقد است که رضایت مشتری از عملکردش، کسب و کار او را بیمه کرده است و در او انگیزه ایجاد و توسعه شرکت دل را به وجود آورده است.

او همیشه استراتژی‌ های جدیدی برای مبارزه و به دام انداختن شرکت‌هایی که رقیبش هستند، دارد و اکنون هم تصمیم گرفته که برخلاف گذشته روی پروژه‌های شراکتی سرمایه‌گذاری کند. او تصمیم دارد که حرکتی جنجالی ایجاد کرده و با هدف قرار دادن شرکای شرکت HP آن‌ها را به دام بیندازد و برای پروژه بزرگ تولید رایانه‌های شخصی‌اش، شریک بپذیرد و این موضوع را در شبکه‌های اجتماعی مختلف اعلام کرده است.

وی همچنین ادعا کرده است که تا به حال به این آسانی حاضر به پذیرش یک شریک نشده بوده و این اولین باری است که به راحتی اجازه پیوستن شرکت ‌های دیگر را به دل می‌دهد.

او در این رابطه به تازگی مصاحبه جدیدی را با سایت CRN انجام داده است که در ادامه می‌خوانیم:

ظاهرا شرکت HP به یک باره تصمیم گرفت که از تجارت رایانه‌های شخصی خارج شود، شرکای تجاری این شرکت چه واکنشی را در مقابل این تصمیم نشان دادند؟

من ادعا می‌کنم که ما در بازار رایانه‌های شخصی بسیار موفق هستیم و در حال حاضر هم فضای سخت‌افزارهای x86 بر این بازار حاکمیت دارد. در این مدت واکنش‌های جالبی از شرکت‌های تجاری دیده‌ایم که با HP شریک بوده‌اند اما نکته‌ای که در این میان اهمیت دارد این است که شرکای خودمان به خوبی از پس این ماجرا برآمدند.

در مورد تصمیم‌های جدیدتان در تجارت رایانه‌های شخصی بگویید.
این تجارت در آینده درآمدی در حدود یک سوم یا بیشتر از درآمد کل ما را به خود اختصاص خواهد داد و من مطمئنم که ما رشد بسیار خوبی در این زمینه خواهیم داشت.
در حال حاضر ما با روند ثابتی در حدود ۲ درصد در حال رشد هستیم که این روند در آینده بیشتر هم خواهد شد.

برای به موفقیت رسیدن در این راستا افراد متخصصی را به کار گرفته‌ایم و اطمینان داریم که هر کسی که به تجارت ما ملحق شود، پیروزی حتمی در انتظارش خواهد بود.

ما برنامه داریم تا محصولات متنوعی را در طیف وسیعی تولید کرده و شرکت‌ خود را توسعه دهیم. همچنین در نظر داریم تا در زمینه پردازش ابری و ارتباطات مجازی هم فعالیت جدیدی را آغاز کنیم.

اگر HP به صورت کامل کنار بکشد، شانس شما بیشتر می‌شود؟
مطمئنا این موضوع یک فرصت بسیار بزرگ برای ما و شرکای ما به حساب خواهد آمد و من به قدری از این فرصت استفاده خواهم کرد که نمی‌توانم عددی را برای سود مالی‌ام در آینده متصور شوم.
به هر حال از HP برای این کارش به شدت ممنون خواهم شد.

آیا در این رابطه به فکر جذب شرکای قبلی HP هستید؟
مسلما این شرکت‌ها اگر بخواهند هوشمندانه فعالیت کنند، چاره‌ای جز پیوستن به ما ندارند. ما اعلام کرده‌ایم که در حال حاضر به راحتی شریک می‌پذیریم و از این جا به بعد همه چیز به انتخاب این شرکت‌ها برمی‌گردد.
زیرا این طور که مشخص است، HP آن‌ها را در نیمه راه رها کرده است.

 

 

ارسال در تاريخ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:دل,لپ تاپ,لب تاب,کامپیوتر,مایکل دل, توسط *_*شرافتی*_*


يك ميلياردر با روش فروش كالاهاي ارزان

همه انسان های موفق مسئولیت پذیر هستند. مهم نیست چه اتفاقی بیفتد، افراد موفق مسئولیت آن را به گردن می گیرند.



هیچ وقت اقتصاد یا فرد دیگری را در کسادی کارشان مقصر نمی دانند. در عوض، با قبول اشتباه خود مسئولیت آن را پذیرفته و به فکر بهبود وضعیت می افتند.
[تصویر: sf9cq2ha04nek4gky11.jpg]


همیشه همه چیز از فکرتان شروع می شود. این سیستم اعتقادی شما و طرز تفکرتان است که زندگی امروزتان را شکل می دهد. کارل هانس آلبرشت (Karl hans Albrecht)، متولد 20 فوریه سال 1920، کارآفرین آلمانی است که به همراه برادرش تئو آلبرشت (Theo Albrecht) فروشگاه زنجیره ای آلدی (Aldi) را تاسیس کرده است.


کارل و تئو آلبرشت در شرایط متوسطی در اسن بزرگ شدند. پدرشان ابتدا به عنوان یک کارگر معدن و سپس به عنوان یک کارگر معدن و سپس به عنوان دستیار نانوایی مشغول به کار شد. مادرشان صاحب یک خواروبارفروشی کوچک، در محله کارگران «شانه بک» بود. تئو نزد مادرش به شاگردی پرداخت درحالی که کارل در یک مغازه پخت غذاهای آماده مشغول به کار شد.

کارل همچنان طی جنگ جهانی دوم در ارتش آلمان مشغول به خدمت شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1946، این دو برادر کسب و کار مادرشان را به دست گرفتند و تا سال 1950، 13 مغازه در «روهر والی» داشتند.

[تصویر: 7nncn0sqi4ycw5jvblfu.jpg]

برادران آلبرشت ایده ای داشتند که در آن زمان بسیار جدید بود. آنها حداکثر میزبانی را که به طور قانونی می توانستند از قیمت کالا قبل از فروش کم کنند (یعنی 3 درصد) به عنوان تخفیف در نظر می گرفتند. این درحالی بود که پیشگامان بازار آن دوره که اغلب نیز با هم همکاری داشتند، مشتریان را برای دریافت تخفیف ملزم به جمع آوری برچسب های تخفیف می کردند تا پس از جمع آوری و ارسال آنها بتوانند مقداری از پولشان را پس بگیرند.

برادران آلبرشت همچنین کالاهایی را که خوب به فروش نمی رفتند از لیست فروشگاه شان حذف می کردند. به علاوه آنها با عدم انجام تبلیغات و تا جای ممکن کوچک نگه داشتن اندازه فروشگاه هایشان، هزینه را کاهش می دادند. زمانی که دو برادر در سال 1960 شرکت را به دو بخش تقسیم کردند، همه فکر می کردند که آنها ورشکست خواهند شد، درحالی که در همان زمان آنها مالک 300 فروشگاه و درآمد سالانه 90 میلیون (به پول رایج آلمان در آن زمان) بودند. کارهای فروشگاه آلدی بین دو برادر تقسیم شد، به این شکل که کارل کنترل بخش سودآورتر آلدی (جنوب) و برادرش تئو کنترل آلدی (شمال) را به عهده گرفتند.


با اینکه هر دوی این گروه ها از سال 1966 از لحاظ قانونی و مالی کاملا جدا شده اند، همواره روابط شان را روابطی دوستانه نامیده اند. آنها در سال 1962 برای اولین بار برند فروشگاه آلدی (Albrecht-Discount) را معرفی کردند. گروه آلدی شمال در حال حاضر شامل 35 شعبه مستقل منطقه ای با حدود 2500 فروشگاه و گروه آلدی جنوب شامل 31 کمپانی با 1600 فروشگاه می باشند.

آلدی شمال مختص بازارهایی چون بازار بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، فرانسه، اسپانیا، پرتغال و دانمارک است. آلدی جنوب هم بازارهای ایالات متحده آمریکا، استرالیا، بریتانیا، ایرلند، سوئیس، اسلوونی و غیره را پوشش می دهد. در آغاز فروشگاه های آلدی به دلیل ارزان بودن کالاهایشان مورد تمسخر قرار می گرفتند و مردم گمان می کردند که این قیمت ارزان بودن کالاهایشان مورد تمسخر قرار می گرفتند و مردم گمان می کردند که این قیمت ارزان به دلیل کیفیت پایین کالاها بوده و مشتریانشان افراد فقیری هستند که نمی توانند از فروشگاه های دیگری خرید کنند، اما به هر حال با اینکه ارزش این فروشگاه توسط بسیاری از افراد زیر سوال می رفت، هیچ گاه از سودآوری اش کاسته نشد.


درواقع به تدریج بسیاری از مصرف کنندگان آلمانی دریافتند که آلدی و محصولاتش مستحق نیستند که اینطور بی ارزش در نظر گرفته شوند، چون متوجه شدند که این قیمت های پایین از نظر اقتصادی نیز قابل توجیه است. این تغییر در ادراکات جامعه با به بازار فرستادن کتاب های آشپزی ای که فقط از مواد اولیه آلدی استفاده می کردند، تسریع و در نهایت منجر به ظهور گروهی از طرفداران آلدی در آلمان شد.

از آنجا که کارل همیشه از مطرح شدن زندگی شخصی اش در جامعه اجتناب کرده، اطلاعات کمی درباره او جود دارد. او متاهل است و به گفته مجله فوربس دو فرزند دارد که هیچ یک از آنها در آلدی کار نمی کنند. در حال حاضر برادران آلبرشت هر دو در اسن آلمان زندگی می کنند.


کارل یکی از طرفداران گلف است و گاهی اوقات در زمین گلف خود که در سال 1976 آن را ساخته، گلف بازی می کند. او همچنین گل های ارکیده پرورش می دهد. شایعاتی وجود دارد درمورد اینکه او کلکسیونر دستگاه های تایپ قدیمی و عتیقه نیز می باشد. کارل آلبرشت در سال 1994 خودش را از فعالیت های روزانه آلدی کنار کشیده و تنها به عنوان رئیس هیات مدیره شرکت به فعالیت می پرداخت.

[تصویر: ym2bfbdks0dyowf5slro.jpg]


او در آغاز سال 2002 از این مقام هم کناره گیری و به این شکل تمام کنترل شرکت را واگذار کرد. در حال حاضر هیچ یکی از این دو برادر دیگر این فروشگاه را اداره نمی کنند. هم اکنون فروشگاه های آلدی در حدود 60 کشور دنیا شعبه دارند. کارل آلبرشت، ثروتمندترین فرد آلمان و ششمین فرد ثروتمند جهان، با ثروت 5/21 میلیارد دلار، صاحب سوپرمارکت زنجیره ای «آلودی سود» با کالاهای ارزان قیمت است. این فروشگاه زنجیره ای به خوبی توانست رکود اقتصادی اخیر دنیا را پشت سر بگذارد.

مصاحبه با آقای علی فرزامی (مدیر رستوران های زنجیره ای هایدا)

اگر به 10سال قبل برگردیم، به یاد می‌آوریم كه هیچ خبری از این همه رستوران‌های رنگارنگ نبود، حتی در پایتخت بزرگ‌و‌گاهی دوست‌داشتنی چند ساندویچ فروشی خیلی معمولی با تنوع غذایی محدود به چشم می‌خورد. حتی در خیابان‌های اصلی شهر كه این‌روزها به دلیل تعدد رستوران‌ها در شب‌های تعطیل به پاركینگی مبدل می‌شوند هم اثری از رستوران‌های زرد، نارنجی و بنفش با تابلوهای نقاشی رنگارنگ نبود. قصه از اینجا شروع می‌شود كه 10سال پیش كه هنوز خبری از این تعداد رستوران جورواجور نبود، یك جوان بیست و چند ساله به تنهایی و بدون كمك خانواده همراه با یك شریك شعبه اول ساندویچ هایدا را افتتاح كرد. حالا بعد از گذشت چند سال تعداد شعبه‌ها و تنوع غذاهای آن افزایش پیدا كرده است. علی فرزامی 37 ساله و اهل اردبیل مدیركل شعبه‌های هایدا است. طرح‌ها وبرنامه‌های زیادی برای آینده دارد كه بیشتر در راستای اشتغال آفرینی و توسعه كارش است. او به مدرن‌تر و بهداشتی‌تر شدن می‌اندیشد و به امید روزی است كه بتواند غذایی با كیفیت و طمعی بهتر از امروز به مشتریان خود ارایه كند. علی فرزامی در راستای شغل خود مدرك كارشناسی را در رشته صنایع غذایی از دانشگاه راچ‌ویل آمریكا گرفته است. باوجود مشغله زیاد او مدت زیادی را برای گفت‌وگو منتظر ماندیم، به‌دلیل اینكه پیشرفت و رشد كارش می‌تواند الگوی خوبی برای دیگران باشد.

آخرین بار كی غذای هایدا را خوردید؟
دو روز پیش ناهار.

چی خوردید؟‌
ژامبون مرغ تنوری هایدا.

كالباس بازید؟
تقریباً.

كالباس از كجا آمده؟‌
در ایران كالباس را به نام ارمنی‌ها می‌شناسند. اما اینطور نیست. بیشتر از این نمی‌دانم.

شنیده‌ایم هایدا كلاس‌هایی برای طرز برخورد با مشتری و آداب‌معاشرت برگزار می‌كند.
بله.

چه كسی معلم است؟‌
مهندس كنترل كیفیت داریم كه این كارها برعهده اوست.


چند سال پیش كلنگ هایدا را زدید؟‌
10 سال.

با چند شعبه؟‌
با یك شعبه در خیابان شریعتی مقابل یخچال

آن موقع خیابان شریعتی به اندازه الان رستوران نداشت؟‌
بله. 10 سال پیش خیلی تعداد رستوران كم بود، اما الان هم همان اندازه مشتری داریم.

قبل از افتتاح هایدا مشغول به چه كاری بودید؟‌
شغل پدری ما تره‌بار است.

سرمایه اولیه را از كجا آوردید؟‌
هیچ سرمایه‌ای از پدرم نگرفتم. بارفروشی و تره‌بار، را به همراه برادرانم شروع كردیم. شغل اصلی پدرم كشاورزی است از 40 سال پیش 6 ماه اول سال را در اردبیل كشاورزی می‌كرد و 6 ماه دوم سال را در تهران در كار تره‌بار بود. هنوز هم ما آن كار را ادامه می‌دهیم.

جالب است كه بدانم چه شد كه به فكر ارایه این نوع ساندویچ افتادید؟‌
وقتی سرباز بودم به خیابان لویزان كه می‌رفتم آنجا دو ساندویچ‌فروشی كاری شبیه هایدا ارایه می‌دادند. چون ژامبون خیلی دوست دارم همیشه از غذای آنجا می‌خورم. آنجا فكر هایدا به ذهنم رسید.


ظاهراً‌ژامبون خیلی دوست دارید؟‌
من عاشق ژامبون هستم. هر روز صبح، ظهر، شب.

اضافه وزن پیدا نكردید؟‌
چرا، دكتر گفت یا باید ژامبون نخوری یا ورزش كنی.

كدام را انتخاب كردید؟‌
ترجیح می‌دهم ورزش كنم.

این علاقه شما به نفع هایدا است؟‌
بله، بهترین آزمایش برای كیفیت غذا، خوردن آن است، اگر احساس رضایت داشته باشم احتمالاً‌مشتریان هم از غذا راضی هستند.

ولی شاید شما به نوع غذای خودتان عادت كردید؟‌
نه، فكر نمی‌كنم برای عادت باشد. سیگار كه نیست.

شما تضمین صددرصد می‌كنید كه غذای شما بهداشتی است؟‌
بله، صددرصد.

یعنی هیچ مورد تخلفی ندیدید یا كسی ناراضی نبوده است؟
تا به حال خیر، اما خب احتمال دارد. سس را به‌صورت روزانه تهیه ‌می‌كنیم. بنابر این هیچ‌وقت مسموم نمی‌شود. كاهو هم همیشه با مواد ضدعفونی شسته می‌شود. به هر حال ممكن است ایرادهایی هم وجود داشته باشد. سعی می‌كنیم از نظر بهداشتی بهترین باشیم.

چه اقداماتی از نظر بهداشتی انجام می‌دهید؟‌
مهندس بهداشت داریم كه هفته‌ای سه بار شعبه‌های مختلف را كنترل می‌كند.


از بازدهی كارتان راضی هستید؟‌
صددرصد. بیشتر از آن خدا را شكر می‌كنم كه این تعداد مشتری خوب دارم. همه آنها آدم‌های خوبی هستند.

از 10 سال پیش كار هایدا شروع شد، این روند چگونه ادامه پیدا كرد؟‌
كار رفته‌رفته گسترش پیدا كرد. اما سال اول ضرر دادیم.

خیلی زیاد ضرر دادید؟‌
10 سال پیش 18 میلیون تومان، پول كمی نبود.

با چقدر سرمایه شروع كردید؟‌
اولین شعبه با وسایل حدود 50 میلیون شد كه با یكی از دوستانم شریك شدم.

چرا ضرر دادید؟‌
می‌خواستیم بازار را بگیریم، یعنی مشتری جمع كنیم، البته ضرر ما به این ‌صورت بود كه جنس با كیفیت را با قیمت ارزان‌تر می‌فروختیم.

اولین ساندویچ قیمتش چقدر بود؟‌
160 تومان، درصورتی‌كه یك ساندویچ معمولی 200 تومان بود. هر ساندویچ حدوداً 180 تومان برای ما تمام می‌شد كه آنرا ارزان‌تر می‌فروختیم.

بعد چه شد؟
با درآمد تره‌بار جبران كردیم. البته تعدادی هم شریك گرفتیم. اما چون فروش زیادی داشتیم كم‌كم به سوددهی رسید و سال دوم یك شعبه دیگر در ولیعصر باز كردیم و قیمت هر ساندویچ 180 تومان شد.

گران‌فروش نبودید؟‌
با گرانی موافق نیستم. با تعدادی مشتری، فروش زیاد و سودآوری به دست می‌آید.


در حال حاضر در تهران هایدا چند شعبه دارد؟‌
11 شعبه ساندویچ سرد داریم و 3 شعبه گرم.

ژامبون‌ها را از كجا تهیه می‌كنید، كیفیت آن‌را كنترل می‌كنید؟
بله، طبق دستوری كه به كارخانه‌های تولید‌كننده می‌دهیم، زیر نظر ما تهیه می‌كنند اما در‌آینده تصمیم داریم كه یك كارخانه تولید ژامبون راه‌اندازی كنیم.

چرا تعداد شعبه‌های گرم كمتر است؟
به دلیل اینكه فضای بیشتری می‌خواهد و ملك هم خیلی گران است و تا سال گذشته برای خرید شعبه‌ها از هیچ‌گونه تسهیلاتی استفاده نكردیم.

امسال وام گرفته‌اید؟‌
خیلی كم

چه روشی داشتید كه از رقیبانتان پیشی گرفتید؟ همزمان با شما چند شعبه دیگر هم بود اما هیچ‌كدام از آنها به اندازه شما پیشرفت نكرده‌اند؟‌
این را از صمیم قلب می‌گویم هیچ‌وقت به دنبال سود زیاد نبودم به صورتی‌كه مشتری ضرر ببیند تا ما سود كنیم. از بهترین كارخانه‌ها اجناس را تهیه كنم. مشتری‌ها بهتر از من می‌دانند كه كیفیت غذا چطور است. بعضی از آنها هر روز از غذای هایدا می‌خورند. بعضی از آنها كوچكترین تغییر را می‌فهمند به ما زنگ می‌زنند می‌گویند امروز مزه سس شما تغییر كرده است.
مشتری‌هایی داریم كه واقعاً ما را دوست دارند. آنها نعمت هستند و من هم آنها را دوست دارم. بعضی از آنها همیشه نسبت به غذاها و كار توجه دارند و كوچكترین مساله را متذكر می‌شوند. گاهی فكر می‌كنم آنها به اندازه من هایدا را دوست دارند.

این موضوع برای شما خیلی لذت بخش است. معتقد هستید كه چون مردم از كار و قیمت غذاهای شما راضی هستند، پیشرفت كرده‌اید؟‌
كاملاً، واقعاً درآمد بابركتی داریم.

در حال حاضر كیفیت ساندویچ شما با 10 سال پیش كه شروع كارتان بود تغییر نكرده است؟‌
تفاوت چندانی نداشته است. وزن ژامبون‌ها مقدار كمی افزایش پیدا كرده است.

چرا سس را به‌صورت بسته بندی نمی‌دهند. كه هر كسی تمایل دارد از سس استفاده كند یا اینكه هر دو مدل یعنی با سس، بدون سس را آماده داشته باشید. این انتقادی است كه بعضی از مشتریان دارند؟‌
فكر بدی نیست. سسی كه ما برای ساندویچ‌ها استفاده می‌كنیم فرمول مخصوصی دارد. البته ساندویچ بدون سس هم در شعبه‌ها موجود است.


سس ساندویچ هایدا چه ویژگی دارد؟‌
با ژامبون خوشمزه تر است. طرز تهیه آن‌را یك دكتر ایرانی كه قبلاً در مك‌دونالد كار می‌كرده به ما داده است.


از سس رژیمی استفاده نمی‌كنید؟‌
خیر، سس معمولی است. خیلی از كارخانه‌های تولیدكننده سس به ما پیشنهاد سس رژیمی می‌دهند. درصورت حمایت دولت قصد دارم كارخانه سس و نان و ژامبون هم دایر كنم.

نان ساندویچ هایدا مخصوص است؟‌
از نان فرانسوی استفاده می‌كنم. حجم آن كمی بیشتر است و مخصوص ما درست می‌‌كنند.

در شهرستان‌ها چند شعبه دارید؟‌
در كل ایران 37 شعبه داریم.


در دوبی هم شعبه دارید؟‌
نه، فقط از روی اسم ما تقلید كرده‌اند.


در خارج از كشور هم شعبه افتتاح می‌كنید؟‌
احتمالاً تا چند وقت دیگر در اروپا یك شعبه افتتاح می‌كنیم.

چرا آنجا را انتخاب كردید؟‌
دختر یكی از دوستانم آنجا زندگی می‌كند و می‌گوید كه اروپا ایرانی زیاد دارد و قیمت ساندویچ هم خیلی گران است. با فروش ارزان می‌توانیم بازار خوبی داشته باشیم. البته موادغذای را از ایران می‌بریم.

در روز چقدر درآمد دارید، از كل شعبه‌ها؟
راضی هستیم. اما دقیقاً‌نمی‌توانم بگویم، متغیر است. اما مگر من چقدر می‌توانم پول خرج كنم؟ الان حدود 400 كارمند دارم كه زندگی آنها از این كار تامین می‌شود.

تا حالا كارمندی را اخراج كرده‌اید؟‌
تا حالا كارمندی را در این 10سال اخراج نكرده‌ام بعضی وقت‌ها به دلیل جوانی اشتباهاتی می‌كنند اما سعی می‌كنم با صحبت مشكل را برطرف كنم.

اگر كسی از آنها بپرسد كه از كارفرمای خود راضی هستند، فكر می‌كنید چه جوابی می‌دهند، اصولاً كارمندان همیشه از كارفرمایان ناراضی هستند؟‌
تا حالا نشنیده‌ام كه ناراضی باشند.

از حقوقی كه می‌گیرند رضایت دارند؟
فكر می‌كنم راضی باشند.

چه امكاناتی برای كارگران درنظر می‌گیرید؟‌
جای خواب، امكانات بهداشتی، لباس و برنامه غذایی متنوع.

الان كارگر ده سال پیش شما چقدر امكانات دارد؟‌
خانه، ماشین و موبایل دارند، البته با مقداری پس‌انداز.

كارمندان متاهل امكانات بیشتری دارند؟‌
بله، اگر كسی بخواهد ازدواج كند یا مشكلی داشته باشد سعی می‌كنم آن را حل كنم. البته این حرف‌ها گفتن ندارد.

اتفاقاً‌این خیلی خوب است كه آدم‌ها بدانند كه شما و یا امثال شما چه برخوردی با اطرافیانشان دارند. اصولاً‌ذهنیت همه منفی است و فكر می‌كنند اگر كسی در كارش پیشرفت كرده حتماً سر دیگران را كلاه گذاشته است.
شاید اینطور باشد. اما می‌ترسم تعریف از خود باشد.


چقدر وقت می‌گذارید برای رسیدگی به این مسایل و یا چه برنامه‌ریزی دارید؟‌
هر شعبه یك مدیر دارد كه مسایل را به من انتقال می‌دهد.

كارگرهای شما بیشتر از شهر خودتان هستند؟‌
نه، حس ناسیونالیستی ندارم. همه ایران را دوست دارم. اما كارگران آذری كار سنگین را راحت‌تر انجام می‌دهند.

خود شما در روز چند ساعت كار می‌كنید؟‌
كمتر از 15 ساعت نیست. بعضی وقت‌ها 20 ساعت هم كار می‌كنم.

حقوقی كه در نهایت برای كارگران در نظر می‌گیرید به نسبت جاهای دیگر بیشتر است؟‌
بله.

بیمه هم دارید؟‌
هر كارگری كه تعهد بدهد 3 سال كاركند بیمه می‌شود. سعی می‌كنم كه كارگرها را راضی نگه دارم.

از هایدابرگر بگویید.
از یك سال پیش هایدابرگر افتتاح كردم. در حال حاضر 3 شعبه در تهران داریم. ژامبون‌ها را همراه پنیر درون فر قرار می‌دهیم. نان و سس آن با ساندویچ سرد هایدا متفاوت است. در هایدابرگر 5 نوع همبرگر داریم كه به‌صورت زغالی و بدون روغن درست می‌شوند كه شامل (برگر زغالی، قارچ‌برگر، دوبل‌برگر، چیز‌برگر و مخصوص هایدا می‌شود و دو نوع هم سوسیس و 3 نوع هم ژامبون تنوری داریم كه در تنور پخته می‌شود.

ایران هایدا چرا ادامه پیدا نكرد؟‌
قرار بود غذاهای ایرانی را در این شعبه تهیه كنیم و به مشتریان بدهیم. اما خیلی گرفتاری داشت و رسیدگی وقت خیلی زیادی می‌خواست. یك ماه پس از شروع كار ناراحتی قلبی گرفتم.

هایدا، شعبه آبمیوه و بستنی هم دارد. شعبه‌ها در كجا است؟‌
فعلاً 3 شعبه در تهران داریم. آبمیوه و بستنی دقت و توجه بیشتری از جهت بهداشتی احتیاج دارد. چون در كار تره‌بار سردخانه داریم اجناس را با قیمت و كیفیت بهتری تهیه می‌كنیم.

چند نوع آبمیوه دارید؟‌
تنوع زیادی دارد. بستنی هم یك نوع سنتی مخصوص درست كردیم كه به‌صورت آزمایشی طعم آن را مردم امتحان می‌كنند. اگر مورد پسند قرار گرفت تولید آن شروع می‌‌شود. اما آبمیوه‌های ما كاملاً‌به‌صورت طبیعی تهیه می‌شود.

چرا تا به حال كسی در ایران غذاهای سنتی را به‌صورت فست‌فودها ارایه نداده است. البته نه مثل كوكوسبزی‌والویه‌های بعضی از ساندویچ‌فروشی‌ها كه آدم را از غذا خوردن پشیمان می‌كند؟
كار سخت و وقت‌گیری است. ترجیح می‌دهم كه در همین راستا فعالیت ‌كنم. اما عمده‌ترین دلیل عملی نشدن غذاهای ایرانی به‌صورت آماده یا فست‌فود این است كه جای زیادی را احتیاج دارد و ملك خیلی گران است.


در شعبه‌های جدیدی كه قصد افتتاح دارید چقدر نوآوری ایجاد می‌كنید؟
در شعبه‌های جدید همه مراحل‌ تهیه غذا در جلوی چشم مشتری است. البته طرز بسته‌بندی هم مقداری فرق می‌كند. سعی می‌كنیم كه با مد روز دنیا پیش برویم.

احتمالاً اگر به خارج از ایران سفر كنید اولین جایی‌كه می‌روید رستوران است؟‌
بله، همینطور است. به رستوران‌های معروف در دنیا می‌روم و روش كارشان را می‌بینم.

هایدا را تا چند شعبه گسترش می‌دهید؟‌
حدوداً ‌تا 50 شعبه در سطح ایران. البته بیشتر به دنبال ایجاد كارخانه سس و نان هستم. قصد دارم انواع نان و كیك را برای همه مصارف تولید كنم.
بزرگترین راز موفقیت را چه می‌دانید؟‌
پشتكار و صداقت

دركارهایتان شریك دارید؟ خیلی از آدم‌ها از كار شراكتی ناراضی هستند.
گذشت خیلی مهم است.

برای كنترل كار از چه سیستم مدیریتی استفاده می‌كنید؟ چقدر به كار آنها اعتماد دارید؟
5 برادر دارم كه سعی می‌كنم از آنها كمك بگیرم. اولین خصوصیاتی كه كاركنان باید داشته‌باشند این است كه سیگار نكشند. خیلی از مدیران شعبه دارای تحصیلات بالا در سطح دكترا و یا كارشناسی ارشد هستند.

شما در رشته دیگری هم به تازگی فعالیت خود را شروع كرده‌اید، در آن زمینه توضیح بدهید.
به كمك یكی از دوستانم در حال برگزاری كلاس‌های كنكور هستیم.

با چه قصدی این كار را شروع كردید؟‌
شاید خیلی‌ها به دنبال پول باشند. اما من به كار‌فرهنگی خیلی علاقه دارم و به دنبال این هستم كه یك كار نو انجام دهم. از بهترین استادان استفاده كنم، كمترین سود را هم ببرم اما برای من خیلی ارزش دارد كه بیشترین تعداد قبولی از این كلاس كنكور باشد. ارزش روانی این كار برای من خیلی مهم است.

اگر به شما پیشنهاد بدهند كه تهیه‌كننده یك فیلم بشوید قبول می‌كنید؟ با توجه به علاقه شما در زمینه كارهای فرهنگی.
به فیلم اصلاً علاقه ندارم، ولی عاشق روزنامه خواندن هستم. قبل از خواب همیشه وقتی را برای خواندن روزنامه اختصاص می‌دهم.

كلاس كنكور شما در حال حاضر چند شعبه دارد؟‌
فعلاً ‌2 شعبه. اما تا چند سال آینده در تمام مناطق ایران كلاس كنكور دایر خواهم كرد. كیفیت برگزاری آن خیلی اهمیت دارد. اگر افرادی واقعاً توانایی پرداخت هزینه كلاس را نداشته باشند مراعاتشان را می‌كنیم.

در 10 سال آینده خودتان را در كجا می‌بینید؟‌
خیلی فكرها دارم، ولی سعی می‌كنم در هر كاری كه انجام می‌دهم اول باشم. اگر بتوانم، دوست دارم كارآفرینی كنم دلم می‌خواهد روزی 500 هزار كارمند داشته باشم نه اینكه از آنها سوء استفاده كنم، با هم كار كنیم و برای آنها شهرك مسكونی درست كنم. به هرحال از اینكه بتوانم به زندگی دیگران كمك كنم خیلی خوشحال می‌شوم.

پول چقدر برای شما اهمیت دارد؟‌
در مرحله سوم زندگی است. دوست داشتن و محبت بین آدم‌ها، صداقت و گذشت، قبل از پول اهمیت دارد. پول برای گردش سرمایه و ایجاد اشتغال خوب است. مگر یك آدم به تنهایی چقدر احتیاج به پول دارد؟

رابرت پس از 4هفته کار خسته کننده در فروشگاه خسته شد و برای اعتراض پیش پدر مایک رفت....

در پشت دفتر پدر مایک چندین ساعت معطل شد تا سپس نوبتش رسید...

پدر پولدار پس از شنیدن تمامی حرف های رابرت و اعتراض ها و تهدید های او شروع به سخن گفت:

یاد  دادن (حرف زدن  و سخنرانی کردن) مال مدرسه است ولی زندگی غالبه با آدم حرف نمیزنه بلکه با یک تلنگر آزار دهنده مارو توی مسیر خاص قرار میده...

زندگی همه مارو به زور هُل میده یه عده خسته میشن عده ای هم میجنگن ...خیلی کم اند افرادی که  از این تلنگرها چیزی یاد بگیرند و پیش برند.

این تلنگرها بیادشون میاره که هنوز باید خیلی چیزها یاد بگیرند.



آدم های فقیر و متوسط جامعه برای پول کار میکنند وآدم های ثروتمن کاری میکنند که پول برای آن ها کار کند


آدم های فقیر و متوسط از روی احساسات کار میکنند که نادانی است...

یعنی از ترس اینکه نتوانند پول بخور و نمیری بدست آورند که زندگیشان رابچرخانند کار میکنند...و وقتی کاری ثابت حتی با حقوق خیلی کم ولی مستمر پیدا میکنند آن را قبول میکنند...

آدم هایی که هیچ گاه پولدار نمیشوند چون حرص مانع است...وقتی پولی بدست میارند سریع آن را خرج میکنند و پولشان  تمام میشه در حقیقت اسراف میکنند که نشانه ی جهله


این دفعه پدر پولدار پیشنهاد همان کار بدون دستمزد را میدهد...رابرت و مایک بدون رغبت قبول میکننند ...هفته سوم پدر پولدار به فروشگاه آمده و با آن ها صحبت میکند:

***اجتناب از یکی از دام های زندگی

افراد به خاطر کمی پول سخت کار میکنند ظاهر و امنیت فریبنده شغلی اونارو گول میزنه 

پدر مایک به پسر ها 25 سنت در هر ساعت پیشنهاد میکنه....قلب هر دو شروع به تپیدن با سرعت میکنه و هیجان آن هارو فرامیگیره ولی سکوت میکنند...پدر پولدار با دیدن سکوت آن دو پیشنهاد 5دلار در هر ساعت را میده...

مغز اون ها سوت میکشه و اون ها رو به رویا میبره ولی همچنان سکوت میکنند....

پدر پولدار:

اغلب مردم قیمتی دارند چون اجازه میدهند ترس و حرص توی کارهاشون دخالت کنه اونا میترسند بی پول بمونند برای همین زیاد کار میکنند روزی که حقوق میگیرند حرص باعث میشه فکر کنن که با این پول چه چیزها میشه خرید و اونوقته که میوفتند توی دایره بسته(زندگی یکنواخت)



آن دو به کارشون بدون دستمزد ادامه دادند...

روزی رابرت به کتاب های مصوری که کنار فروشگاه افتاده بود نگاه کرد و ایده ای به ذهنش رسید...

او با شریک کاری خود فرانک کتاب های مصور فروشگاه های دیگه رو با شرط اینکه این ها رو نفروشه جمع کرد و در زیرزمین خانه اشان کتابخانه ای درست کرد که کتابدار ان خواهر مایک بود

روزی 2ساعت که ورودی آن 10سنت بود....

بعد از 3ماه بچه های محل دعوایی راه انداخته و کتابخانه منحل شد



بهترین جنبه اینکار این بود که حتی موقعی که در محل کارشان نبودند پول در می آوردند و در واقع این پول بود که برایشان کار میکرد

مشکل:پیدا کردن آدم (کارمند خوب)مطمئنی مثل خواهر فرانک واقعا سخت بود

ارسال در تاريخ دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:پولدار, رابرت, فرانک, خواهر, کتابخانه, ایده, تجارت, موفقیت, پول, بی پول, توسط *_*شرافتی*_*

پدر رابرت که  کار دولتی داره پیشنهاد میکنه که از پدر مایک روش های پولدار شدن را بپرسند...پدر مایک شخص عجیب و دارای چند رستوران و ساخت ساختمان و ...هست

مایک با پدر خود صحبت کرده و قرار ملاقات گذاشته میشه....


آن دو پسر با پدر مایک ملاقات میکنند و پدر پولدار  برای یاد دادن روش های پولدار شدن پیشنهاد کار را میدهد.....

با شرایط هر ساعت 10سنت که خیلی پول کمی است...

آن ها قبول میکنند...کار خسته کننده خود را در فروشگاه شروع میکنند و حتی رابرت از مسابقه بیس بال خود هم میگذره....

پس از 4هفته به ستوه میان و دوباره پیش پدر پولدار میرند....

پس از 1-2 ساعت معطلی برای ملاقات با پدر پولدار بالاخره رابرت وارد دفتر خفه پدر مایک میشود.....کلی شکایت از حقوق کم میکنه و پدر را تهدید به شکایت میکنه....پدر مایک تمام حرف های رابرت را گوش میدهد و سپس شروع به حرف زدن میکنه:

اکثر کارکنانم مانند تو عکس العمل انجام میدهند...آنها تقاضای پول بیشتر میکنند در غیر این صورت کار خود را رها میکنند....


کار یاد دادن روش های پولدار شدن توسط پدر پولدار شروع میشود

آغاز کار::::

شش درسی که پدر مایک یاد میدهد:

درس اول:پولدار ها برای پول کار نمیکنند

درس دوم:علت نیاز به سواد مالی

درس سوم:برای خودت کار کن

درس چهارم:تاریخچه مالیات ها و قدرت شرکت های بزرگ

درس پنجم:پولدار ها پول خلق میکنند

درس ششم:برای یاد گرفتن کار کنید نه برای پول درآوردن

ارسال در تاريخ دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, توسط *_*شرافتی*_*

همه میخوان در مورد موفقیت و چگونگی پول دار شدن بدونن ولی آیا کسی دنبالش رفته و واقعا پولدار شده؟!
تجربه به من نشون داده که اگه قواعد بازی ای را کامل بدونی در اون بازی برنده خواهی شد برای همین من هم شروع به خوندن قوانین بازی کردم....

کتابی که در حال حاضر دارم میخونم پدر پولدار پدر بی پول نوشته ی رابرت کیوساکی است...


در مدرسه ای پسر  9ساله ای به نام رابرت کیوساکی بود ...در مدرسه ی پول دارها...
روزی یکی از بچه ها برای تولدش همه رو به جز رابرت و دوستش مایک را دعوت کرد ...علت دعوت نکردن آن دو این بود که آنها پولدار نیستند...
نقطه شروع تفکر پولدار شدن از اینجا شروع شد....

برای همین رابرت از پدر خود درمورد روش های پولدار شدن پرسید و پدرش به او که باید مغزش را بکار بیندازد....
رابرت به دوستش مایک گفت و مایک اولین شریک کاری او شد...... آن ها از دوستان و همسایه ها خواستند که قوطی های خالی خمیردندادن را به ان ها دهند...وقتی به  اندازه کافی خمیردندان خالی جور شد /انها را سوزاندند که سرب ذوب شده بدست آمد سپس قالب هایی با گچ به شکل سکه درست کردند و سرب داغ را توی قالب ریختند پس از سرد شدن قالب را شکسته و سکه تقلبی بدست آوردند...
پدر مایک گفت اینا تقلبیه و بدرد نمیخوره  و این اولین شکست کاری برای آن دو بود

ارسال در تاريخ دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:پولدار, رابرت, مایک, کیوساکی, پدر بی پول, پدر پولدار, خلاصه, موفقیت, روش, مقدمه, توسط *_*شرافتی*_*